کوتاه کوتاه

 

 

* یخ می زنم       از انجماد لبخند بر لبانت       و سوگند می خورم               

تاوقتی زنده ام        لبم به لبخندی باز نشود

 

* می دانم               هیچ گاه جاده ها به من نمی رسند و

سیب سرخ در دستانم سقوط نمی کند

اگر نخواهم

 

* هر روز صبح می بینمت               بر فراز بام خانه ای   

که آسمانش        سایبان چشمان توست         وتو

بی هیچ دغدغه ای       نظاره می کنی پرواز پرندگان مهاجر را     

 

* غصه نخور زمستان که از راه برسد    غصه هایم یخ می زنند

اما     نگرانم برای تابستان که دلم از غصه آب می شود

 

بیچاره زمستون که مجرمه به خاطر دل سردش . می دونم  این گرمای تابستون

آخرش من و می کشه حتی اگه وسطای پائیز باشم، باید دست از بهار بردارم .

 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
محسن افروغ شنبه 17 آذر 1386 ساعت 11:06

خوشحالم که مبینم غیر از ترانه هاتون شعرا و حرفای قشنگتونو نوشتین. امیدوارم شعراتون روز به روز بهتر و زیباتر بشن. غصه نخور زمستان که از راه برسد غصه هایم یخ می زنند

اما نگرانم برای تابستان که دلم از غصه آب می شود

یه چیزی برام سواله؟ تو زمستون غصه هاتون یخ می زنه اما چرا تابستون اونارو آب نمی کنه؟خوب دقت کنین شما گفتین نگرانم برای تابستان که دلم را از غصه آب کند.و این با جمله اولتنون تناقض داره.البته شاید شما نتونستین منظورتونو خوب برسونین.دلی که غصه هاش یخ زده تابستون می تونه غصه هاشو آب کنه نه اینکه از غصه آبش کنه.یادتون باشه سر کلاس کمی صحبت کنیم.

اول تشکر که سر زدید و دوم در واقع اینجا تابستون و زمستون ربطی بهم ندارند و از یکدیگر جدا هستند فقط منظور از این نوشتن غصه هاست که مثلا با دل من چه می کنند یعنی نگرانم برای تابستان که دلم از یخ غصه ها آب می شود وقتی غصه ها آب می شوند دل من هم آب می شود یعنی دل من بدون غصه دل نمی شود .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد