دلم تنگ میشه

دلم تنگ میشه

خیلی مهربونه... میخوام بگم جنس نابه دوست داشتنه. میشه عکسشو قاب کنم و بزنم به دیوار، کنار دلبستگی تا هر وقت ازم دور شد و نتونستم با صدا کردنهای مداوم لمسش کنم، با نگاه مهربونش واسه وقتایی که نیست، زندگی کنم. جمله پیچیده ای نوشتم قبول دارم اما برای من عجیب نیست چون بعد از این نوشتن های مبهم می فهمم چقدر دوسش دارم.

بعد از رفتنش به همه گفتم: "دلم براش تنگ میشه" برای نگاه معنی دار و انگشتای کوتاهش، برای صبور بودناش، برای ناز آوردناش، برای وقتایی که مثل بچه های کوچولو شیطنت می کنه و همه خونه رو می ریزه بهم، برای ...... ، برای ........، ........

اصلا بهتره بقیه شو نگم که می شه اندازه یه کتاب بهونه واسه دلتنگی.....(تازه بعدشم ممکنه بزنم زیر گریه)

همسری تازه دیشب رفته سفر تا چند روزه دیگه هم برمیگرده، اما نمی دونم چرا اینقدر بی تابی می کنم. 



یه کم بنویس: به قول شاعر که میگه: آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست.... هر کجا هست خدایا به سلامت دارش، خدایا پشت و پناه سفر کرده من هم باش.